اما علامه جوادی آملی در نقد تفسیر انحرافی صوفیه از آیه « واعبد ربک حتی یأتیک الیقین» با بیانی زیبا می فرمایند: «یقین در آیه و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین» همان یقین معرفتی است و اگر به مرگ تفسیر شده، از باب جری و تطبیق است نه تفسیر مفهوم یقین و حتی غایت نیست تا گفته شود که وصول به یقین غایت عبادت است؛ پس عبادت کن تا به یقین برسی و با دستیابی به یقین می توانی عبادت را رها کنی. هرگز! بلکه مراد آن است که یکی از منافع عبادت یقین است و رسیدن به یقین جز از راه عبادت و بندگی میسور نیست. اگر رهنما بگوید، پله های نردبان را طی کن تا دستت به شاخسار بلند ثمر بخش برسد، معنای گفته اش این نیست که به محض دسترسی به آن شاخسار، نردبان را رها کن؛ زیرا رها کردن نردبان، مایع سقوط و محرومی قطعی است. پس از ابزار صعود نباید دست کشید که دست برداشتن از ابزار صعود انسان را به دره سقوط شک، تردید، جمود و انکار می کشاند. بنابراین قشر از لب و شریعت و طریقت از حقیقت تفکیک نا پذیرند.»(۱۱)
به هر حال آنچه مسلم است، در هیچ کجای زندگی ائمه(ع)، شاهد ترک عبادات نبوده ایم. از نظر شرع نیز هر انسانِ مکلفی باید در همه حالات، اعمال دینی خود را انجام دهد؛ مگر اینکه دو شرط عقل و اختیار از وی ساقط شود.
بنابراین دراویش و متصوفه که دَم از عرفان و سلوک عرفانی می زنند، باید بدانند که هیچ عارفی هرگز خود را از شریعت بی نیاز نمی یابد و هرگز بدون تلاش و عمل به احکام شرع، امکان ندارد به مقامات بلند عرفانی دست یابد. از همین رو، برای تشخیص حقیقت، یافته ها از پندار و شناخت آب از سراب، شریعت، بهترین ملاک و میزان تشخیص است.
اما از فرقۀ صوفیه کسان دیگری نیز سعی کرده اند به شیوه های گوناگون و با مغالطه این مسأله را توجیه کنند؛ چنانکه نور علیشاه ثانی، قطب دوم فرقه صوفی گنابادی می نویسد: «صوفی، موحد است و موحد، غیر محدود است و مذهب در حدّ است و صوفی رو به بی حدّی است.»(۱۲)
و یا در فرازی دیگر ادعا می کند که: «پس از یقین، عبودیت نیست؛ ربوبیت است و تکلیف نیست.»(۱۳)
این در حالی است که علما و فقهای بزرگ و عرفای به نام شیعه، این تفکر صوفیه را زیر سؤال برده و به شدت به آن حمله کرده اند. البته بیان این مطلب لازم است که همۀ این مصائبی که در این باره به وجود آمده، از همین تفکیک شریعت و طریقتِ متصوفه است؛ حال آنکه این دو به هیچ وجه از یکدیگر جدا نبوده و اساساً با هم معنا پیدا می کنند. لذا در این مورد پاسخ دادن به این چند سوال، از طرف صوفیان فعلی، که مدعی ادامه دهندۀ راه متصوفه قدیم هستند و سنگ ایشان را به سینه می زنند لازم و ضروری است:
۱- اصولاً چه دلیل عقلی و یا نقلی بر جدائی شریعت و طریقت حداقل در مقام گرفتن و اخذ آنها وجود دارد؟
۲- به چه حجتی در پیکره دین مبین شکاف ایجاد نموده و دین را قسمت قسمت می کنید؟ با کدام آیه یا روایت یا دلیل معتبر عقلی جدائی طریقت از شریعت ثابت می شود؟
حال آنکه با استناد به منابع دینی معتبر شیعیان در عصر غیبت امام عصر(ارواحنا فداه) باید به علمای ربانی و فقهای بزرگ اسلام رجوع نمایند؛ چنانکه این مطلب در مقوله عمر بن حنظله آمده است: «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوه؛ هر کس از فقیهان که نفس خود را پاس دارد، و دین خود را حفظ کند و به مخالفت با هواهاى خویش برخیزد و فرمان خداى را اطاعت کند، پس عوام باید از آنان تقلید کنند.»(۱۴)
در توقیع امام زمان(ارواحنا فداه) هم مسئله رجوع به فقها مورد تاکید قرار گرفته است: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و أنا حجه الله علیهم؛ در پیشامدهایى که رخ مىدهد، به راویان احادیث ما(فقهاء) مراجعه کنید، که آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنانم.»(۱۵) و این مطب جدا از صدها آیه و روایتی است که در تعظیم علمای ربانی و فقها در متون دینی ما وارد شده است.
علماء و فقهای بزرگ شیعه که در سخت ترین شرایط، جانانه از کیان اسلام و شریعت دفاع نمودند و مردم را به کمالات معنوی، مادی، فردی و اجتماعی هدایت کرده اند، ملجاء مردم در دوران غیبت اند. بزرگوارانی چون شیخ مفید، سید رضی(گرد آورنده نهج البلاغه)، سید مرتضی، علامه حلی(که ایرانیان شیعه بودن را مدیونند) شهید اول، شهید ثانی، علامه بحرالعلوم، محدث بحرانی، مقدس اردبیلی، سید ابوالحسن اصفهانی، سید علی قاضی، ملاحسینقلی همدانی، شیخ فضل الله نوری، سید حسن مدرس، آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی(ره)، آیت الله میلانی، آیت الله گلپایگانی، آیت الله بهجت و… با وجود هجمه های فراوان مردم را به پیروی از تعالیم قرآن و سنت و شریعت محمدی توصیه کرده خود عمل نمودند و از صحنه اجتماع خارج نشده و در گوشه خانقاه ها نخزیده اند.
لذا در همین باره شاهد آن هستیم که عارف واصل و معمار کبیر انقلاب امام خمینى(ره) با این طرز تفکر صوفیه – استغنای از شریعت – به شددت مخالفت نموده و می فرمایند: «و بالجمله، کشفى اتم از کشف نبى ختمى(ص) و سلوکى اصح و اصوب از آن نخواهد بود. پس ترکیبات بى حاصل دیگر را که از مغزهاى بى خرد مدعیان ارشاد و عرفان است، باید رها کرد… پس، از بیانات سابقه معلوم شد که آنچه پیش اهل تصوف معروف است که نماز وسیله معراج سلوک و سالک است و پس از وصول، سالک مستغنى از رسوم گردد، امر باطل و بى اصل و خیال خام بى مغزى است که با مسلک اهل اللّه و اصحاب قلوب مخالف است و از جهل به مقامات اهل معرفت و کمالات اولیا صادر شده است، نعوذ باللّه منه.»(۱۶)
به هر حال عبادت در هر شرایطی باید برابر قوانین شریعت باشد. حتی عبادت واصلان هم از نظر شکل و هیأت، عیناً مانند عبادت پیش از وصول، مطابق شریعت بوده و در قالب احکام فقهی خواهد بود. به دلیل آنکه چون حضرت محمد(ص) خاتم پیامبران است، هیچ کشفی برتر از کشف او نخواهد بود. لذا هیچ حکمی از احکام شریعت او، قابل تغییر و تبدیل نیست.
حضرت امام(ره) در جایی دیگر می فرمایند: «طریقت و حقیقت جز از طریق شریعت حاصل نمی شود. هر کس بخواهد جز از طریق ظاهر به باطن دست یابد، از نورانیت الاهی بهره ای نبرده، همچون بعضی از عوام صوفیه.»(۱۷)
یا علامه حلی(ره) در ردّ اعتقاد استغنای از شریعت برخی از صوفیان می گوید: «برخی از صوفیان را دیدم در کربلا که نماز نمی خواندند و می گفتند اینان واصل شده اند!!»(۱۸)
میرزای قمی در جامع الشتات در مقام بی قیدی صوفیان از شریعت می نویسد: «آنچه که معاین است که در عصر ما مرشد بوده اند، مثل مشتاق علی و مقصود علی و نورعلی و امثال آنها که مریدان ایشان در شأن ایشان غلو داشته اند و مریدان ایشان آنان را به صفات خاصه الهیه خطاب می کردند و تالی تلو عبادت با آنها به سر می بردند، محقق شد که متصف به همۀ نا خوشی ها بوده اند و احوال همگی به فضیحت و رسوایی رسیده و معلوم شد که به غیر از عوام فریبی و دنیاپرستی و نهایت عوام کالانعام و بی مبالاتی در دین و بی خبری از احکام شرع مبین از برای ایشان نبوده.»(۱۹)
علامه طباطبایی(ره) نیز در تعبیری رسا و ژرف این عقیده باطل و عبث متصوفه را به شددت ردّ نموده و می فرماید: «اکثریت متصوفه این بدعت را پذیرفتند و همین معنا به آنها اجازه داد که برای سیر و سلوک، رسم هایی و آدابی که در شریعت نامی و نشانی از آنها نیست، باب کنند و این سنت تراشی همواره ادامه داشت؛ آداب و رسومی تعطیل می شد و آداب و رسومی جدید باب می شد تا کار به آنجا کشید که شریعت در یک طرف و طریقت در طرف دیگر و برگشت این وضعیت بالمآل به این بود که حرمت محرمات از بین رفت و اهمیت واجبات از میان رفت. شعائر دین تعطیل و تکالیف ملغی گردید. یک مسلمان صوفی جایز دانست هر حرامی را مرتکب شود و هر واجبی را ترک کند…»(۲۰)
و باز در جایی دیگر مىفرماید: «صوفیه براى سیر و سلوک آداب و رسوم خاصى را که در شریعت وجود نداشت به وجود آوردند و راههاى جدیدى را پیوسته به آن افزوده و شرع را کنار گذاشتند. تا اینکه به جایى رسیدند که شریعت را در یک طرف دیگر قرار دادند و کارشان به جایى رسید که در مُحرّمات غوطهور شدند و واجبات را ترک کردند و در آخر منتهى به تکدّى و استعمال بنگ و افیون شدند که این حالت، آخرین حالت تصوف است که مقام فنا نامیده مىشود».(۲۱)
پس رسیدن به مقامات عرفانی،جز با اعمال شرعی و مجاهدت های معنویِ مطابق باشرع مقدس،حاصل نمی گردد. تبعیتِ از شریعت، ضرورت دارد، برای اینکه تنها این تبعیت از شریعت و عمل به دستورات پیامبر گرامی اسلام(ص) و اهل بیت(ع) است که انسان را با جهان اسرار آشنا می سازد. ظهور اسرار غیبی نیز به میزان تبعیت سالک از شریعت خواهد بود. لذا اگر کسی فکر کند که با موادّ مخدرّ و بنگ و حشیش و یا مسکالین و غیره می تواند در خود حالت عرفانی ایجاد کند، سخت در اشتباه است. برای اینکه عرفان تلاشی است در جهت تکامل معرفت و دست یافتن به معرفتی برتر از معرفت های حسّی و عقلی، در حالی که موادّ مخدّر، حتّی حسّ و عقل را نیز تخریب می کند و انسان را، از شأن خود دور می دارد.
عبدالرحیم بیرانوند
پی نوشته ها:
۱٫سوره قصص/ ۸۸٫
۲٫سوره بقره/ ۱۱۵٫
۳٫سوره رحمن/ ۲۶ـ ۲۷٫
۴٫ برگرفته از جزوه درسنامه تصوف، محصول اداره کل فرق و ادیان حوزه علمیه قم
۵٫ مولوی، مقدمه دفتر پنجم مثنوی
۶٫ مثنوی مولوی
۷٫ سروش ، عبدالکریم: «مدارا و مدیریت»، صص۴و ۵ . «صراط های مستقیم» صص۱۲- ۲۵
۸٫ مجموعه آثار شیخ محمود شبستری، به اهتمام صمد موحد، تهران،طهوری،دوم ۱۳۷۱، گلشن راز، ابیات ۳۵۳-۳۵۷
۹٫ تمهیدات، ص ۳۵۰-۳۵۱٫
۱۰٫ سوره حجر،آیه۹۹
۱۱٫ دین شناسی، صص ۶۹-۷۰ . تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج ۱۱، صص ۱۳۷- ۱۳۸، سرچشمه اندیشه، ج ۵، صص ۱۰۴ و ۱۱۳
۱۲٫ صالحیه، چاپ حقیقت، ص ۲۳۳٫
۱۳٫ همان، ص ۴۱۱٫
۱۴٫ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص: ۱۳۱
۱۵٫ همان، ج۲۷، ص: ۱۴۰
۱۶٫ سرّ الصلوه، امام خمینى، ص ۱۲٫
۱۷٫ تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس،ص ۲۰۱
۱۸٫ نهج الحق و کشف الصدق، ص ۵۸
۱۹٫ جامع الشتات، ج ۲، ص۷۷۲
۲۰٫ ترجمه تفسیر المزان، ج۵، ص ۴۵۸، چ بیستم، انتشارات اسلامی،۱۳۸۴ ، قم
۲۱٫ محمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، ج۵، ص ۲۸۲