حوزه/ این یک واقعیت است که ما در سیستم مدیریت و همه سیستم ها و ارتباطات دیگر می دانیم غنی ترین مطالب و مهمترین و جالبترین مطلب را از متن اسلام میشود استخراج کرد منتهی این کار وظیفه غواصان و دریا شناسان و دریا آشنایانی هست که باید به دل این اقیانوس بیکران بروند و درّ و مرجان آن را استخراج کنند
به گزارش مباحث، متن زیر که برای اولین بار در فضای مجازی منتشر می شود، گفتاری خواندنی از مرحوم استاد سید علی اکبر پرورش با عنوان «مدیریت از دیدگاه نهج البلاغه» است که در ۷ جلسه سخنرانی ایراد شده است و توسط حزب جمهوری اسلامی اصفهان به صورت جزوه منتشر شده است.
در سخنرانی اول به بررسی قسمت هایی از خطبه ۸۶ نهج البلاغه می پردازند که در آن امیرالمؤمنین ع ویژگی های فردی را برمی شمرند که می تواند الگویی برای مدیریت باشد. همچنین با تفسیر آیه ۸۴ سوره اسری «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ»، به بررسی شاکله مناسب برای فرد مدیر در مواجهه با مشکلات می پردازند و شهید بهشتی را یکی از برترین افراد با قدرت مدیریت بالا معرفی می کنند به طوری که شیوه مدیریت او همانند امام خمینی (ره) توجه به اَرفَعِ امور و نه برخورد با مسائل سطح پایین و مبتذل بود.
جهت آشنایی با زندگی و دیگر آثار سید علی اکبر پرورش اینجا را ببینید.
جهت آشنایی با دیگر جزوات و تولیدات حزب جمهوری اسلامی اینجا را ببینید.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به پیشگاه مقدس همه طلایهداران کاروان توحید پیامبران بزرگوار و سلام به ارواح طیبه شهیدان راه حق و فضیلت و سلام به پیشگاه مقدس آخرین ذخیره خداوند و نایب بر حق و سلام به همه خواهران و برادران، موضوعی که انتخاب شد بر روی آن صحبت بشود مدیریت از دیدگاه اسلام است. بالاخره نهج البلاغه که باید عرض کنم در این زمینه منابع و مآخذ زیادی در دسترس نبود و نیست و فقط بعد از انقلاب آن هم زمان های اخیر در این زمینه کارهایی صورت گرفته که امیدواریم همه اینها فتح البابی باشد برای اینکه مدیریت از دیدگاه اسلام استخراج بشود و شیوه مدیریت و سیستم اداری ما منطبق با خواسته ها و نظام اسلامی باشد چون اگر برای ادامه حیات انقلاب اسلامی خودمان بتوانیم همه نیازهایمان را از فقه و متون و منابع اسلامی استخراج کنیم میتوانیم به راه خودمان ادامه بدهیم اما اگر خواستیم الگو و مدل و نمونهها را از دیگران بگیریم و احیاناً به اسلام عرضه بکنیم در این صورت هست که احتمال خطرات زیادی در آینده داده خواهد شد.
ما در حقیقت به این نکته خوب واقف هستیم که اسلام در هر زمان و در هر مکان و برای هر قشر و برای هر موضوع عالی ترین و بالاترین مطالب را داشته و دارد، بعضی از مسائل استخراج شده و در دسترس ماست ولی مسائل دیگر که مخصوصاً در رابطه با حکومت اسلامی و انقلاب اسلامی باید استخراج شود وظیفه غواصان و شناگران ماهری است که ان شاءالله به این دریای بیکران غنی و سرشار از اسلام مراجعه کنند و در همه موضوعات از اسلام استفادههای شایان بنمایند. مدتی پیش در لندن سمیناری به مدت یک روز تشکیل شده بود و عده زیادی از اسلام شناسان یا افرادی که در کشورهای اسلامی با اسلام آشنایی داشتند در این سمینار شرکت داشتند، کمیسیونهای مختلف تشکیل شد سخنرانی های متعددی بود در پایان جمعبندی شد و خلاصه جمع بندی را من در یک مقاله که منتشر شده بود خواندم همه آنها به این نتیجه رسیده بودند که انقلاب اسلامی ایران یک استثنایی است که تبدیل به قاعده شده است، اگر علاقه مندان و ارادتمندان و انقلابیون و طرفداران انقلاب به دنبال این مسئله بروند که برای زندگی کردنشان، ارتباطات و معاشرت و روابط اقتصادی نظامی و اجتماعی مسائل را از دل خود اسلام استخراج و عمل کنند برای همیشه این انقلاب تداومش تضمین خواهد شد و همیشه استکبار جهانی در مقابل این طرز برخورد گیج و مبهوت است. ولی اگر خواست الگوهایی را از غرب و از شرق بگیرد و احیاناً عرضه کند به اسلام و به تعبیر خودمان اسلام مالی کند بلافاصله غرب و شرق متوجه حرکت می شود و برنامههای الان نمی تواند برنامه دقیق بریزد برای این است که قواعد و متون را نمی شناسد و نمی داند که چگونه انقلاب اسلامی از آن قواعد و متون دارد استخراج میکند و برنامه کار خودش قرار می دهد.
این یک واقعیت است که ما در سیستم مدیریت و همه سیستم ها و ارتباطات دیگر می دانیم غنی ترین مطالب و مهمترین مطلب و جالبترین مطلب را از متن اسلام میشود استخراج کرد منتهی این کار همان طوری که عرض کردم کار غواصان و دریا شناسان و دریا آشنایانی هست که باید به دل این اقیانوس بیکران بروند و درّ و مرجان آن را استخراج کنند و در اختیار همگان قرار بدهند ما هم ان شاءالله سعی میکنیم که جیره خواران این غواصان باشیم، تحقیقاتی اگر شده در این زمینه تحقیق بکنیم و آنچه که در حوزه اطلاعات و اندیشه و فهم خودمان است عرضه بکنیم. طبیعی است که ممکن است اشکالاتی هم داشته باشد و این را با تبادل نظر ان شاءالله برادران اصلاح میکنند و دیگران هم میبینند نقطه نظرهای شان را بر آن می افزایند و نقایص را برطرف میکنند و محاسن را بیشتر میکنند تا ان شاءالله این باب که باز شده است بازتر شود و بتوانیم ما مسائل بیشتری را از این رهگذر استخراج کنیم.
اما مسئله ای که در همین زمینه هست تحت عنوان مدیریت: احتیاج به یک مقدماتی دارد که شاید در این جلسه من مقدماتش را عرض کنم و از جلسات بعد بحث های جنبی این قضیه و ان شاالله استفاده از نهجالبلاغه آنچه که در فهم خودمان است مفهوم مدیر و مدیریت و اداره که اینها همه از یک ریشه هست در فارسی خودمان چون همه آنها از لغت دور گرفته شده به معنی گرداندن و چرخاندن است.
وقتی میگوییم مدیر یعنی گرداننده یعنی کسی که خود می گرداند و یک جایی را خوب می چرخاند و این تعبیر را خودمان به کار میبریم میگوییم مدیر خوبی است، آدمی است که خوب می گرداند، تقریباً مفهوم فارسی آن نیز همین است در تعریف مدیریت خیلی سخن گفته شده است تعاریف گوناگونی از افراد مختلف و کسانی که در این زمینه کتاب نوشتهاند وجود دارد که شاید بهترین و شاخص ترین تعریف و تعبیری که میشود در زمینه مدیریت داشت این است که بگوییم:
مدیریت عبارتند از فرآیند هایی که به وسیله آن کوشش های فردی و گروهی به منظور نیل به هدف مشترک هماهنگ میشود و جهت پیدا میکند. یعنی آن حرکتی که از آن رهگذر همه کوشش های فردی و گروهی برای رسیدن به یک هدف مشترک هماهنگ میشود و جهت پیدا میکند و بر اساس جهتی حرکت می کند این مجموعه را مدیریت می گویند و این سیستم را اداره می گویند. اما مدیر که میگویم یک مفهوم عام است فوراً تداعی نشود مدیرکل و یا مدیر مدرسه یا مدیر اداره، مدیریت یک مفهوم عام است که در حقیقت از سادهترین نوع اداره سادهترین نوع هماهنگ کردن همه کوشش های فردی و گروهی را در بر می گیرد تا عالی ترین نوع آن، یعنی اگر کسی این قدرت را داشته باشد در منزل خودش هم آن سیستم گردانندگی و مدیریت را میتواند ایجاد بکنند تا برسد به حد رهبری و مدیریت کلی در سطح یک جامعه، منتهی می دانید که اسامی مختلف دارد ولیکن مفهوم یکی است، بزرگ و کوچک می شود، شدت و ضعف دارد، کمیت آن فرق می کند اما مفهوم آن یکی است.
وقتی میگوییم مدیر بیشتر آنچه که به ذهن متبادر می شود آن گردانندگی های سیستم های اجتماعی به صورت کلی است اعم از سیستم های اقتصادی و نظامی، کلیه سیستم های اجتماعی و ارتباطات افراد با یکدیگر الان بیشتر اطلاق به مدیر میشود.
مدیر بر خلاف پدر و مادر با افراد دست دوم همیشه ارتباط دارد برای اینکه مثلاً در یک سازمان اداری کارکنان سازمان قبل از اینکه با این آقای مدیر کار بکنند با عوامل مختلف دیگری کار کردهاند لذا افراد در یک سازمان اداری معمولاً برای یک فرد مدیر افراد دست دوم هستند دسته اول نیستند، شناخت این نکته به مدیریت و خود مدیر خیلی کمک می کند برای اینکه یک وقت فردی است دست اول مثل کودک برای پدر و مادر، وجود فرزند سرزمینی است مملو از بکارت مملو از پاکیزگی و دست نخوردگی و در نتیجه کودک دست اول است و هرچه در سرزمین خود او شما بکارید همان را تحویل می دهد.
مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی چنانکه تربیتم می دهند می رویم (حافظ)
اما ابواب جمعی یک سازمان اداری معمولاً دست دوم و چندم هستند یعنی قبلاً آنها هم مدیران مختلفی را دیده و با افراد گوناگونی برخورد کرده اند و برای این فرد مدیر افراد تازه نیستند بنابراین خود این مفهوم باید در مدیریت روشن بشود اما وقتی که صحبت از مدیریت میکنیم خوب ما میبینیم که آن مدیریتی که در یک سازمان یا اداره هست اعم از اقتصادی سیاسی فرقی نمی کند، مدیریت های گوناگون و مختلف را ما می شناسیم که این مدیریتها همه نشأت گرفته و به وجود آمده از یک مفهومی به نام شاکله است. من با اینکه بحث شاکله را یک دفعه دیگر در حزب مطرح کردم ولی اینجا در رابطه با بحث مدیریت لازم است مختصری توضیح بدهم قرآن کریم می فرماید:
«قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِیلًا– سوره اسری آیه ۸۴»
(بگو ای پیامبر هر کس عمل میکند بر اساس شاکله اش)، یعنی هر کدام از ماها که اینجا هستیم و همه کسانی که بیرون از این فضا هستند در هر جامعه هر کدام شاکله است جزئی ترین عمل ما بر اساس این شاکله است، خندیدن ما بر اساس آن شاکله است، گریه کردن ما بر اساس آن شاکله است، حالا شاکله چیست؟ بیرون از حوزه شاکله هیچ کس نمی تواند عمل کند «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ» شاکله یعنی آن ساختمان وجودی انسان که تحت تأثیر عوامل مختلف ساخته می شود. یکی از این عوامل، عوامل طبیعی است، یعنی بنیه های افراد یکسان نیست، به اعتبار عوامل طبیعی و عوامل ژنتیک بنیه ها فرق می کند، یعنی یک کس درشت تر یک کس لاغرتر، یکی ساختمانش ظریفتر یکی خشن تر، عوامل وراثت یکی از عوامل شاکله ما را تشکیل میدهد. بعد محیط های تربیتی ما، پدر و مادر و همسایگان، هم بازیهای ما، بعد محیط مدرسه، دوستان کلاس، معلم، مدیر مدرسه، همه این ها در طول هم آرام آرام تا یک مقطعی شاکله ما را میسازد، پس یکی از عوامل پدر و مادر می باشند که اگر خودشان موجود ترسویی بودند ترس را به ما القا میکنند ما اینجا بخشی از شاکله مان ساخته می شود.
اگر در مدرسه با یک معلم شجاع برخورد کردیم آن عامل ترس و این عامل مدت ها در درون ما به مبارزه برمی خیزد، هرکدام غالب شد شاکله ما بر آن اساس بنیان می شود.
یعنی این عوامل گوناگون اجتماعی هر کدامشان یک آجری هستند که بر این شاکله وجودی ما قرار می گیرند تا یک جایی که این ساختمان دیگر ساختمان بشود، لذا می بینید یک کسی خشمگین و تندخو است یک کسی عصبانی مزاج است، یک کسی روحیه خودکم بینی دارد، خجالتی است اینها همه بر اساس آن شاکله ای است که ساخته شده.
کتابی از ژان ژاک روسو به نام «امیل» اگر دیده باشید ژان ژاک روسو آن معلم تعلیم و تربیت فرانسوی امیل را میگیرد و تربیت میکند تا به آنجا که این بچه مسئله ترس برایش مطرح نیست، مثلاً برای اینکه به او یاد بدهد غذای او را می گذارد در غسالخانه (مرده شور خانه) و شب هنگام می گوید بچه جان اگر گرسنه ای غذا آنجاست برو بردار و بخور، امیل می گوید بسیار خوب می روم غذایم را می آورم، بعد میگوید آنجا ده بیست تا مرده هم هست چه می کنی؟ میگوید خوب باشد فقط اجازه بدهید که من غذایم را همانجا بخورم چون می ترسم تا اینجا بیاورم و بخواهم برگردانم سرد بشود، یعنی آنقدر عادت داده که اصلاً از وجود مرده در غسالخانه هیچگونه این بچه ابایی ندارد، این شاکله ای است که معلم تعلیم و تربیت میتواند بسازد.
فرض کنید بچه از پدر سؤال میکند شنیدم دیشب دزد آمده بود، (دزد یعنی چه؟) پدر توضیح میدهد بابا جانم دزد یعنی یک آدم مفت خور و حقه باز که از دیوار مردم بالا میرود و شبانه وارد خانه می شود قالی، پنکه و طلا و هر چی پول و غیره هست بر میدارد و میرود؛ خوب بچه جان می دانی چه می کنی، دیشب خانه همسایه دزد آمده بود ممکن است خانه ما هم بیاید، شما اینجا بخواب و من یک چوب می گذارم بالای سرت نصف شب اگر دزد آمد بیدارت می کنم من سرش را می گیرم تو هم با این چوب بزن توی سرش، میگه باشه، چوب بالای سر این بچه است و این با یک روی مملو از خشم نسبت به دزد و شجاعت.
اما یک پدر دیگر می تواند در جواب سوال دزد کیست؟ بگوید حرفش را نزن بابا جان چیز وحشتناکی است ممکن است بیاید و بخواهد اثاث خانه ما را ببرد، اگر جلویش را بگیریم با چاقو حمله می کند و ما را می کشد. خب در این تعبیر شما می دانید که چقدر شاکله تغییر کرد و ساخته شد، همین طوری این مجموعه آجرهایی که روی هم می گذاریم برای ساخته شدن شاکله ساختمانی را به وجود میآورد، یک کسی شجاعت القا میکند، یکی ترس القا میکند، مجموعه در وجود این کودک تضادی دارد، دنیایی به پا میکند تا اینکه خلاصه یکی از اینها غالب شود و اینکه خلاصه یکی از اینها غالب شود و این بچه در یک مقطعی دیگر ساختمان وجودی آن تقریباً ساخته شده باشد و تبدیل بشود به یک آدم خجالتی یا یک آدم خودخواه یا یک آدم بهانه جو؛ این مجموعه شاکله هاست و بعد قرآن می فرماید: هر کس بر اساس این شاکله عمل میکند؛ اگر ما می خندیم از دل آن شاکله است، باید ببینیم آن ساختمان چگونه ساخته شده، خنده ما هم ارتباط به آن ساختمان دارد، اگر گریه می کنیم ارتباط با آن شاکله دارد و لذا دیدید افرادی هستند در برخورد با موانع و مشکلات حالت های مختلفی از خودشان بروز میدهند، البته نمی گویم نمی شود آن شاکله را تغییر داد چرا افرادی ممکن است باشند و اراده کنند و تصمیم غلط بنا نهاده و در اشتباه بودند بزنند خراب کنند باز مجدداً به جای آن بسازند، البته این کار خیلی مشکل است ولی امکان پذیر است، در بچه ها این طور نیست و خیلی ساده تر انجام می گیرد لذا فرض می کنیم انسانهای مختلف که شاکله گوناگون دارند وقتی با مانع برخورد می کنند روحیه گوناگون دارند، یک کسی هست شاکله او بر اساس خشمگینی ساخته شده یعنی چگونه به این صورت هر وقت مانعی بر سر راهش قرار می گرفت بلافاصله به پدر و مادر میگفت و آنها مانع را برطرف می کردند این انسان قدرت برخورد با مانع را ندارد، بعد بزرگ میشود یک جایی قرار میگیرد که پدر که نیست مادر که نیست وقتی با مانع برخورد می کند به شیوه سابق هر وقت مانع بود داد میکشید فریاد می زد و می دوید سراغش، الآن هم شروع می کند به داد کشیدن، نه آقا باید اینها را ریخت دور این طور قابل قبول نیست باید ضربتی عمل کرد باید فلان کرد، اینطور است حضرت در نهج البلاغه می فرماید:
«وَ قَد اَرعَدوا وَ اَبرَقو وَ مَعَ هذینِ الاَمرَینِ الفَشَلِ» (خطبه نهم نهج البلاغه ) رعد می کنند و گرد و خاک می کنند ولی پوک هستند چون هر موجودی که در برخورد با مانع گرد و خاک می کند قطعاً این موجود پوکیست، بیمحتوا است، این یک دسته افرادی هستند براساس همان روحیه ای که ساخته شده خشمگین، به مانع که برخورد میکند آقا داد می کشد سه تا فریاد میزند، مانع که از بین نمیرود، مانع از داد و قال که نمی ترسد سرجایش هست، با شعار و فریاد هم مانع برطرف بشو نیست چون واقعیت غیر از آن است که این آقا فهمیده، در نتیجه اولین حالی که برای این فرد خشمگین که برخورد با مانع را از این راه می خواهد داشته باشد ایجاد می شود این است که تمام گناهان را میاندازد به گردن دیگران، می گوید آقا همکاری نمی کنند اصلا کسی گوشش بدهکار نیست، هرچه داد میزنی اصلاً عین خیالشان نیست.
این مدیریت ناشی از خشم است بر اساس آن شاکله، یک کسی دیگر هست که شاکله او جوری ساخته شده که یک فرد خجالتی است، خودکم بین است، به خودش زیاد بها نمیدهد، ترس توی وجودش را گرفته، این آدم وقتی به مانع برخورد میکند میدانید عکس العملش چیست؟ این است که میگوید ما برای این کارها ساخته نشده ایم، بنابراین در برخوردها با موانع عظیمی که سر راه هست یک دسته داد و قال ممکن است راه بیندازند یک دسته هم میگویند آقا ما نیستیم دو روز میرود در فلان جا می ایستد و کار نمیکند و بلد نیست که کار بکند، روحیه اینطوری دارد شاکله قوی نیست، میگه آقا ما رفتیم برویم فلان جا ببینیم چه میشود، از اینجا به آنجا از آنجا به اینجا، این مربوط به شاکله است؛ چی آقا کجا میروی؟ ول کردی و رفتی کجا؟ این مربوط به شاکله است. بسیار خوب اگر رها کردی و رفتی باز لطف کن یک جا نشین، بگذار ببین شاکله چگونه ساخته شده.
یک دسته ای هستند که در برخورد با مانع و مشکل ابزار خود را به کار میگیرند؛ یعنی چه؟ یعنی اول چیزی که ارزیابی میکنیم که مانع نه با داد و قال از دست می رود نه با گریه و زاری از بین میرود، مانع مانع است، سر جایش هست، ببینید مانع را چگونه و با چه ابزاری باید از سر راه برداریم. اینجاست که مسائل دیگری پیش میآید، اطلاعات گرفتن و مشورت کردن، اندیشیدن بر حول این محور فکر کردن، از دیگران منطقی کمک گرفتن، آرام آرام آن را برطرف میکند. البته اینجا خیلی حوصله میخواهد، از ابزار بسیار دقیق حوصله است، تدبیر هست، آگاهی و علم هست، همه اینها ایجاد میشود تا فرد مانع را بردارد.
و خدا رحمت کند شهید بزرگوار مظلوم دکتر بهشتی رضوان الله علیه را این انسانی بود که قدرت برخورد با مانع داشت، کسی ندید در مقابل موانع و مشکلات این انسان اندکی بهراسد و ضعف نشان بدهد. کسی ندید که داد و قال کند و این عجیب بود این انسان الهی برخورد با مانع را خیلی هنرمندانه و قدرتمندانه داشت و خدا لعنت کند آن نابکارانی را که چنین وجود عزیزی را از دست این ملت گرفتند. شیوه برخورد با مانع و مشکلات در این مرد خیلی قوی بود رضوان الله تعالی علیه. اگر می بینید ما احیاناً در برخورد با مانع دست و پای مان را گم میکنیم فورا این مربوط به شاکله است، اگر می بینید امام بزرگوار در برخورد با مشکلات و موانع هیچ دست و پای خود را گم نمیکند هیچگونه حالت پریشانی و اضطراب به آن دست نمی دهد مربوط به شاکله اوست «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ» و شاید یکی از بحثهایی که لازم است همه ما اعم از خواهران و برادران عزیز ساعتهایی را اختصاص بدهند به خودشان و کشف کنند که این ساختمان وجودی چگونه ساخته شده یعنی محیط تربیتی را یک ارزیابی دقیق بکنند، برخورد با مادر و یا پدر را گاهی مادران هستند که یک دنیا احساساتی و عاطفی، تا که برخورد کند با مشکلی شروع میکند به گریه کردن، بچه این را یاد می گیرد، پدران هستند عصبانی این شاکله بچه را می سازد، لذا خودتان را از آن زمان گذشته ارزیابی بکنید، همه ما باید این کار را بکنیم.
در رابطه با مدرسه با محیط های مختلف ما و حتی از آن در رابطه با موانع و برخورد با مشکلات آن شاکله باید کشف بشود، هر جا دیدید که در این شاکله خرابی هست و قسمتی از این ساختمان ترک دارد، شکاف برداشت، باید اینها را حتماً اصلاح کنید و الا به هیچ عنوان نمی توانیم حیات طیبه را درک کنیم.
این را برادران عرض می کنم که قرآن کریم می گوید عمل شما بر اساس شاکله است، شاکله را ارزیابی کنید، اگر شاکله اصلاح شد عمل اصلاح میشود و از طریق عمل هم می شود فهمید شاکله چگونه به وجود آمده است. این بحث شاکله را من اینجا یک مقداری توضیح دادم با اینکه این واژه شاکله فقط در قرآن یک بار بیشتر تکرار نشده یک بار هم در نهج البلاغه آمده یک بار هم در صحیفه سجادیه دیدم جای دیگری به آن برخورد نکردم، ولی اینقدر این مفهوم عجیب است که هر عملی را قرآن در رابطه با این شاکله می داند، پس شناخت شاکله از طریق عمل باید باشد و اصلاح شاکله لازم است تا عمل هر کسی تصحیح و اصلاح بشود.
حالا بحثی که اینجا مطرح میکنیم این است که مدیر وقتی میخواهد یک سازمانی را اعم از کوچک یا بزرگ با قیافه ای مختلف با افراد گوناگون اداره بکند ما می بینیم که ملاک های موفقیت یک مدیر در چی است؟ ملاک هایی را قاعدتا ذکر کردهاند که بعضی از این ملاک ها به هیچ عنوان قابل قبول ما نیست، خودش مخالفتی ایجاد نکند و عدم مخالفت مجموعه افراد و ابواب جمعی با او دلیل بر موفقیت این مدیر است، این یکی. دوم، مدیر خوب کسی است که همه ابواب جمعی خودش را تسلیم خودش بکند. سوم، مدیر خوب کسی است که بازدهی کار را طلب کند یعنی بگوید من فقط کار می خواهم من کاری ندارم به ابواب جمعی، کار باید انجام بگیرد؛ بعضی ها هستند که با کارشان ازدواج کردند یعنی اصلاً دیگر هیچ چیز در دل کار نمی شناسند جز خود کار را، کاربری کار، لذا در تعبیر این افراد مدیر موفق کسی است که فقط و فقط بازدهی را طلب کند و هیچ مسئله ای دیگر هم برای او مطرح نیست. چهارم اینکه میگویند مدیر خوب کسی است که به ابواب جمعی خودش روحیه ببخشد و با آنها خاکی باشد به قول خودمان و در کنار هم بنشینند و خلاصه مجموعه دوستانه است، یعنی بر اساس یک معیارهایی که همه در کنار هم باشیم و همه خصوصیات یکی باشد و از این نوع مسائل که این را مدیر موفقی می دانند و از این حالت ها دیگر خارج نیست.
یک نوع مدیریت هم در اسلام عرضه میشود که هیچ کدام از اینها نیست، اگر بعضی از اینها محاسن دارد آن محاسن را دارد، مدیریت اسلام اگر معایبی در اینها هم هست آن معایب را ندارد و نوع پنجم مدیریت، مدیریت اسلامی است که روی آن زمینه ها باید توضیح بیشتری بدهیم چون ما نه مدیریت را بر اساس ملاک های غربی میخواهیم نه مدیریت را بر اساس ملاک ها و الگوهای شرقی بلکه ما مدیریت را بر اساس ملاک های اسلامی میخواهیم.
اینجا اشکالات این و مدیریت ها را من باید بعدا بیان کنم که بیان می کنم چون بحث مستقل دیگری دارد ولیکن آنچه که ما از یک مدیر توقع داریم آن را باید بشناسیم ولی ببینید آیا این مجموعه ای که من عرض می کنم توقع یک انسان حق مدار و عدلگرا از مدیر نیست که اولاً مدیر خودش را در رفع امور قرار دهد یعنی در کارهای بلند به جزئیات و به مسائل ابتدایی به مسائل مبتذل و این چیزها نپردازد، یعنی برخوردش همیشه با مسائل بلند و عالی باشد. بعضی ها را دیدید برخوردشان این است که همیشه از یک پایگاه بلندی برخورد میکنند، بعضی ها اصلا انسان هایی هستند که از پایگاههای خیلی مبتذل با قضایا برخورد میکنند مثلاً نمونهای من بگویم، شما ممکن است از یکی غیبت کرده باشید بعد به فکر بیفتید که خوب من چرا غیبت شما را کردم میبخشید، میگوید آقا خدا همه ما را ببخشد، برادر من هم اشکالاتی دارم اشتباهاتی دارم مسئلهای نیست یا اصلاً کریمانه برخورد میکند و میگوید که اینها چی است خدا همه ما را ببخشد، میگویید آقا نمی خواهید بگویم که چی گفتم؟ میگوید نه آقا خواهش می کنم مسئله ای نبود. یک وقتی شما تحت تأثیر یک مسئله ای یک چیزی گفتید چیزی نبوده، این یک نوع برخورد است.
یک وقت هم هست که می روید و به آن طرف میگویید آقا من غیبت شما را کردم، می گوید هان غیبت کردی؟ بله خوب میبخشید، چی چی را ببخشم غیبت کردی؟ خوب بله آقا اشتباهی بوده الان هم به فکر افتادم که رفع اشتباه بکنم تصحیح کنم اشتباه خود را، آن روز که این حرف را گفتی یادت نبود؟ بله آقا یادم نبود توجه نداشتم حالا میبخشید، نخیر آقا خیر شماها مجازات بشوید. خوب حالا بگو ببینم چی گفتی؟ آقا این مطلب را گفتم، عجب عجب، همینطور بیچاره می کند طرف را و آخر کار هم نمی بخشد. این یک برخورد مبتذل با قضیه است. در اسلام به ما گفتند آقا برخوردها از پایگاه بلندی باشد برای اینکه مثلاً ببینید یکی از صفات انسان های والا این است که «وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا».
یکی حالا ایستاده یا لغوی انجام داده برخورد این انسان با آن لغو برخوردی کرامت آمیز است، برخوردها از پایگاه بالاست و انسان های والا همیشه برخوردشان از پایگاه بالاست. بعضی از مدیرها هستند همینطور می گردد ببیند که جزئیات را از یک چیزی بگیرد و دنباله اش را بکشد و در کام یک چیز خوبی فرود برود بیچاره بکند خودش را به ضعف و ذلت و زبونی بکشد، این یک برخورد است، یک برخورد هم هست که مدیر میآید و آن کسانی که با او ارتباط دارند را جمع میکند و صحبت میکند خط مشی می دهد و روی اصول فکر میکند، این نفر را وا میدارد که در مسائل دیگر دقیقاً بتواند نظارت داشته باشد، جهت میدهد، خط فکری میدهد، سیاست را تنظیم میکند، این یک برخورد دقیق تر دارد، خلاصه انسانی که خودش را در کارهای بالا قرار بدهد روایتی از امام حسین علیه السلام هست که می فرماید پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ مَعالیَ الاُمورُ وَ یَکرَهُ سَفساتَها» خداوند دوست می دارد که انسان کارهای بلند انجام بدهد و خوشش نمی آید که انسان خودش را درگیر یک مسائل بسیار کوچک و جزئی کند.
در سال ۴۲ امام واقعاً خودش را در یک پایگاهی در سطح بالا قرار داد یعنی از آنجا که مبارزه را آغاز کرد در یک حالتی به نام ارفع امور قرار گرفت؛ فرمود شاه باید برود، عدهای خندیدند و مسخره کردند، آقا شاه؟ بله باید برود. این کار بلند و بزرگ بود، درافتاد با یک مجموعه یک مسئله مهم در صورتی که ممکن بود روحانی دیگری باشد و بخواهد فرض کنید که صبح از خانهاش میآید بیرون یک امر به معروف میکرد یک نهی از منکری میکرد به بقال سر کوچه می گفت چرا پنیرت را گذاشته ای اینجا، دائم می ایستاد و با او دعوا میکرد، ولی آن خودش را قرار میداد در یک چیزهایی جزئی، اگر کسی هم بخواهد بقال سر کوچه و مجموعه را اصلاح کند شیوه زیباتر و جالب تری است اگر یک کسی از اَرفَعِ امور برخورد بکند می تواند وضعی را ایجاد بکند که همه مشکلات محله از بین برود که یکی از آنها پنیر بقال سرکوچه است.
برخورد امام در ارفع امور است، همینطور امام بزرگوار ادامه داد از آن پایگاه خارج نشد، خیلیها میخواستند امام [را] از آن پایگاه خارج کنند حتی مثلاً میرفتند و میگفتند رحیم علی خرم عشرتکده باز کرده جنایت ها می کند دختران مردم را فریب می دهد، می خواستند چه بکنند؟ میخواستند امام را با رحیم علی خرم طرف کنند که یک اعلامیه بدهد که ای رحیم علی خرم خیانتکار و جنایتکار، این میشود درگیری با آن آقا، این شاهپورها چه می کنند؟ آقا فلان سرمایه دار چه کرد، امام میگفت شاه باید برود، هر چه گفتند امام گفت شاه باید برود، یعنی ایشان خودش را از ارفع امور پایینتر نیاورد و الا امام هم اگر در یک شرایط قرار میگرفت که با رحیم علی خرم و با خوانندگان رادیو تلویزیون با آن رقاصی هایی که در تلویزیون انجام می دادند آن برنامه ها آن عشرتکده ها آن بی بند و باری ها اگر می خواست با تکتک اینها برخورد بکند همان روزها امام مستحیل شده بود، اما او می گفت تمام این مجموعه زیر سر شاه است، این که رفت خیلی راحت می شود بقیه را اصلاح کرد. از آن پایگاه برخورد کرد.
یک چنین مدیری که از پایگاه بالا همیشه برخورد کند و به قضایا نگاه کند این عالی ترین و جالب ترین مدیرهاست که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه میفرمایند که آنجایی که می بینید اختلافات هست این به آن میگوید آن به این می گوید این علیه آن می نویسد این به آن فحش میدهد، شما اینجا خودتان را نیندازید در این قضایا. چه کار کنید؟ «وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَهِ» خیلی حرف عجیبی است در خطابه که می فرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاهِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَهِ وَ ضَعُوا تِیجَانَ الْمُفَاخَرَهِ» یعنی وقتی دیدی که دو نفر سرگرم هستند به یک مسائل مبتذل، آن دارد از این طرف می کشد آن دارد از آن طرف میکشد، چون نزاع خودش به معنای کش کش است، از نزاع است یعنی کشیدن، نزاع یعنی کشکش، یعنی این می کشد و گاهی زور آن طرف بیشتر می شود و آن می کشد، این حالت های کشاکش را می گویند نزاع که قرآن می گوید: «وَلا تَنازَعوا فَتَفشَلوا وَتَذهَبَ ریحُکُم» قدرت و اقتدار و دولت و همه چیزتان از بین می رود.
آنکه میخواهد بکشد شما برخورد کریمانه داشته باشید و این میگوید نخیر آقا اگر من جلوی این مقاومت نکنم خط انقلاب از بین میرود، مگر شما ضامن تحقق انقلاب هستی و تازه از کجا فهمیدی؟ آن میگه آقا این موجودی است که دارد چه می کند، خیانت می کند. آقاجون یک مقدار قضایا را دقیقتر بررسی کن اینطور نیست، این کشاکش قدرت فرد را از بین میبرد. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید وقتی دیدی دو نفر کشاکش دارند، نه جنگ حق و باطل که آن بحث دیگری است، دو تا مسلمان با همدیگر کشاکش دارند حضرت می فرماید شما این وسط نمی خواهد بروید «وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَهِ» یعنی بیایید بالا عروج کنید از طریق منافرت و نفرت جویی ها، بالا که رفتید هر دوی اینها را می بینید، آن وقت هم شیوه دارید برای اصلاح این ها هم راه دارید برای هدایت این ها هم به راحتی می توانید این نزاع را از بین ببرید ولی وقتی خود شما هم افتادید توی قضیه متاسفانه کشاکش خیلی شدیدتر می شود، این است که باید دقیقاً به این موضوع توجه خاص داشت یکی از خصوصیات مدیر خوب و اداره کننده خوب این است که هیچ وقت خودش را درگیر مسائل جزئی و ابتدایی نکند از پایگاه بالا با قضیه برخورد کند.
پایگاه بالا که می گویند نه یعنی از «تکبر»، چون یک کسی ممکن است بنشیند و بگوید بله چون بنده از پایگاه بالا می خواهم برخورد کنم من خیلی مقام دارم همه در مقابل من باید تواضع کنند، این پایگاه ابتدایی ترین پایگاه است، این خیلی مبتذل است، پایگاه بالا یعنی از دل این قضیه خودش را بیرون بکشد با یک موازین دقیق و صحیح با قضیه برخورد بکند همان حالت عروج که گفتیم، هیچ احتیاجی به تکبر کردن نیست و تکبر پایگاه بالا نیست.
یکی دیگر از خصوصیات مدیر چیست؟
… قَد نصب نفسه لله سبحانه فی ارفع الامور من اصدار کل وارد علیه،
یعنی هر چیزی که بر او وارد می شود (علیه او وارد می شود) می داند آن را چگونه به محل و به اصل خودش برگرداند. مثلاً فرض کنید شما در شیوه حرکت تان شروع می کنید یک شیوه ای را اتخاذ می کنید علیه شما شروع می کنند و یک سری مسائل را وارد میکنند اینجا اگر شما از آن مسائلی که وارد می شود گرفتید و به انفعال کشیده شدید و با همان مسائل درگیر شدید خوب طبیعی است که شما نابود می شوید اما اگر آنچه که بر شما وارد شد (علیه شما وارد شد) شما روی آن فکر کردید که این موج از کجاست؟ و آیا من چه مقابلهای با این موج داشته باشم، آیا برخورد بکنم؟ یا از طریق دیگری اقدام بکنم؟ روی این زمینه دارید فکر می کنید که ببینید این مسئله وارد شده بر خودتان را چگونه به محل اصلی آن برسانید و به مرجع واقعی آن رجوع بدهید، این مجموعه باز کار یک مدیر است و الا افرادی هستند که خیلی راحت میشود آنها را عصبانی کرد، یعنی دو تا جمله بگویید و او میگوید من حالا به تو می گویم، بلند می شود دنبال همین قضیه راه میافتد. اصلا او همین را می خواهد. و می دیدیم که باز مثلاً در همین شیوه مرحوم شهید بهشتی چقدر قوی بود، بنی صدر از خدا می خواست که این مرد را بکشاند به یک صورتی که تقابل کند، خیلی تلاش میکرد، من خوب یادم است که یک شب در شورای عالی دفاع بنیصدر آمده بود باور کنید دندانهایش را داشت فشار می داد، بعد ما گفتیم چرا امشب ناراحتی؟ گفت این سخنرانی چی بود که این کرد (مرحوم بهشتی)، گفتیم چه سخنرانی؟ گفت همان سخنرانی که ظاهراً در تاسوعا بود که شرح وظایف همه مسئولین را مرحوم بهشتی در یکی از سخنرانی ها در نماز جمعه توضیح دادند، شرح وظیفه رئیس جمهور چیست، شرح وظیفه رئیس دیوان عالی کشور چیست؟ شرح وظیفه مجلس و دولت و نخست وزیر چیست؟
او کلافه شده بود در شرح وظایفی که برای رئیس جمهور توضیح دادند؛ آنچه که در قانون اساسی هست معلوم می شد همه هم میفهمیدند که بنیصدر خارج از شرح وظایف خودش چقدر عمل کرد، این مسئله را همه آن روز فهمیدند، بنی صدر آنقدر پریشان شده بود که می گفت این چه سخنرانی ای کرد، من گفتم سخنرانی ایشان اولاً شرح وظایف همه بود و در ثانی احق افراد به اینکه بتوانند قانون اساسی را توضیح بدهند ایشان (آقای بهشتی) هستند چون همه ما شاهد بودیم که در مجلس خبرگان خود ایشان در تدوین این قانون چقدر نقش عظیمی داشت، توضیح را باید ایشان بدهند و گفت نخیر این سخنرانی انتخاب شده بود و یک ریگی به کفش ایشان است، من گفتم اگر ریگی به کفشت تو نیست چرا فقط بحث رئیس جمهورش را پریشان شدی؟ ایشان همه را توضیح داد ولی اینجا مشهود بود که سعی می کرد آقای بهشتی را بکشاند که با خودش تقابل دهد و درگیری ایجاد کند.
آقای بهشتی یک شیوه ای را از همان پایگاه بالا اتخاذ می کرد که مجموعه تلاش هایی که بنیصدر و سلامتیان و اعوان و انصارش گاهی انجام میدادند برای به انفعال کشاندن مرحوم بهشتی ناکام ماند و واقعاً اینها یک دفعه متوجه می شدند که شدیداً ضربه خورده اند، می افتادند به دست و پا به توهین کردن به بد گفتن، مصاحبه کردن ماهیت آنها را برای همه روشن میکرد.
این برخورد خیلی عجیب است یک خبرنگار بلژیکی یک دفعه از مرحوم شهید بهشتی سؤال کرد آقا عدهای در ایران به شما میگویند که شما «راسپوتین» هستید (راسپوتین همان کسی بود که در روسیه اگر یادتان باشد داستانی عجیب دارد که چشم های خاص داشته که به وسیله چشمهای خاصش زنان را فریب می داده و چه می کرد و بدنام است) آقای بهشتی را به نام راستپوتین خطاب میکردند، خیلی به این مردم نسبت های ناروا دادند، آن خبرنگار بلژیکی روی موذی گری حالا در حین مصاحبه می خواست یک چیزی بگوید که ایشان را عصبانی کند، خوب پیدا است در مصاحبه به شما بگویند آقا شما اینطور می گوئید خیلی قدرت می خواهد که شما جواب بدهید غلط می کنند و تلویزیون هم دارد نشان میدهد، دارند مینویسند و بعد هم میگویند که این آدم عصبانی است، حالا در آن حال ببینید چه برخوردی ایشان دارد، گفت: «بله من هم شنیدم ولی حق نیست»، خلاص شد، حالا این پاسخ را ببینید چقدر قوی است که همه را به حیرت میاندازد این «اِصدارُ کلِّ وارِدٍ عَلَیه» یعنی اینکه الان بر او وارد شده ببینید به چه صورتی به مرجع خودش رساند، چقدر زیبا اولاً هر شنوندهای میگوید سبحان الله از این علم، آفرین بر این کرامت، در ثانی این پاسخ هر کسی را به سمت حق میکشاند میگوید بله من هم شنیدهام ولی حق نیست و می رساند که این آدم طالب حق است، سوم ایشان منفعل نمیشود از قضایا، برخوردشان چنان مشرف و مسلط است و این عالیترین ملکه مراقب انسان است در یک چنین جواب ساده شما را به خدا ببینید چقدر عظمت خوابیده است.
به این میگویند یک مدیر جالب وگرنه اگر به من بگویند من میگویم غلط می کنند به من میگویند؟ خودشان راسپوتین که هیچی معاویه هستند، خودشان یزیدند، خودشان خائن هستند و دور برمی دارم، هیچی او هم همین را می خواست، ثُمّ ماذا، چی شده؟ علاوه بر این ببینید ایشان چه شیوه زیبایی دارند «وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا» این گفته یک لغو است این از پایگاه کرامت برخورد میکند با لغو، چقدر زیباست این حرکت یک حرکتی است منطبق با فرموده و گفته خدا در قرآن کریم. انصافاً یکی و دوتا نبودند خدا شاهد است گاهی درسهایی که برادران از وجود همین عزیز می گرفتند که دگرگون کننده است.
همین شام ۱۴ اسفند برادران شورای مرکزی جلسه داشتند آمدند و همه پریشان بودند خوب تو دانشگاه آن جمعیت به آقای بهشتی اهانت کرده بودند، یک شخصیت بزرگوار آن توهین ها آن اهانت ها آن بدگویی ها آن شعارها علیه ایشان، ایشان آمده بود زودتر از همه روی صندلی نشسته بود با چهرهای شادان، یکی دو تا از دوستان آمدند و آنقدر عصبانی بودند که نزدیک بود یک چیزی بگویند ایشان گفتند که اولاً من توصیه می کنم سخن امیرالمؤمنین را که فرمود: «اِنّی لا اُحِبُّ اَن تَکونَ سابینَ» مواظب باشید یک موقع دشنام ندهید، همانطور که مولا علی فرمود من فرموده مولا را به شما هم توصیه می کنم که حضرت فرمود من دوست نمی دارم کسی را که دوستدار و پیرو من است فحش بدهد حالا به هرکس که میخواهد باشد، فحش و ناسزا را دوست نمی دارم، مواظب باشید. آرام کرد همه را.
او گفت بنشینید برادران مسئلهای نیست موجی است می آید و می گذرد و شاهد خواهیم بود آینده ما بسیار درخشان است، شروع کرد امید دادن، نوید دادن، از یک پایگاه بالا با قضیه برخورد کرد و الا اگر ایشان آن شب زودتر از همه می آمد و دوستانش هم که میآمدند میگفت شناختید اینها کی بودند؟ می گفتند بعضیها را، می گفت خیلی خوب اسم هایشان را بنویسید اسم ها را یادداشت کنید کی بود، خوب آقا شما برو در خانه فلانی آقا شما هم برو در خانه فلانی. هیچی این همانی است که آنها می خواستند اما شیوه منطقی مدیریت این بود «مِنْ إِصْدَارِ کُلِّ وَارِدٍ عَلَیْهِ».
سومین شیوه که این شیوه مدیریت هایی است که یک مقدار توضیح میدهم فکر می کنم ان شاءالله به حول و قوه خداوند از عنایات و الطاف خاصه خداوند برخوردار بشویم و از نور مدیریت و مدیریت امیرالمؤمنین ارواحنا فدا بیشتر استفاده بکنیم دنباله بحث را ان شاءالله در جلسه بعد تقدیم خواهیم کرد.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته-
تاریخ ۳٫۱….
انتهای پیام/