تناسخ از لحاظ نحوه و شکل وقوع آن نسبت به ارواح گوناگون، به دو بخش تقسیم می شود؛ نخست تناسخ نامحدود، که همه افراد بشر پس از هر مرگی بار دیگر در بدن دیگری حلول می کنند و این دور باطل تا ابد ادامه خواهد داشت.
دوم تناسخ محدود، که ویژه اشخاص سست ایمان و گناهکار خواهد بود. هرزباوران معتقدند روح تا زمانی که پاک نشده، در این دنیا باقی خواهد ماند و سرانجام پاک به عالم مجردات خواهد پیوست.
۱٫ تناسخ نزولی: در این نوع تناسخ، بدن انسان نخستین و برترین منزل روح تلقی می شود. اگر انسان در زندگی نخستین خود، راه تعالی را بیابد، رستگار می شود؛ اما اگر از راه راست منحرف شود، برگشتی نیست و تا ابد در این دنیا خواهد ماند.
انسان بدکردار، پس از مرگ به حیوانی بدمنظر تبدیل خواهد شد. نوع حیوان به اعمال و رفتارهای انسان بستگی داشته و گمراهی انسان و پست بودن حیوان با یکدیگر رابطه مستقیم دارند. از سوی دیگر آنان معتقدند پس از حلول نفس در بدن حیوان، اگر حیوان بمیرد، روح به نباتات و سپس به جمادات تغییر پیکر خواهد داده و تا ابد در جمادات خواهد ماند.(۶)
۲٫ تناسخ صعودی: معتقدان به این نوع تناسخ بر این عقیده اند که نخستین جسمی که روح را می پذیرد، نباتات بوده و پس از مرگ گیاه، در بدن حیوان و در آخر بر پیکر انسان زندگی خواهد کرد.
لازم به ذکر است که نظریه تناسخ صعودی با نظریه صدر المتألهین در باب حدوث جسمانی نفس، متفاوت است. در تناسخ صعودی، روح، گیاه را به سوی حیوان رها می کند و به پیکری کاملا متفاوت و مستقل وارد می شود. در حالی که صدرالمتألهین معتقد است اگر چه نفس نخست شکل مادی دارد و بر اثر تحولات و استکمالات جوهری، اطوار متفاوتی را طی می کند، یک واحدِ متصل بوده که مراحل جماد، نبات، حیوان و انسان را پشت سر می گذارد.(۷)
در حالی که غرب از نبود معنویت شدیدا احساس نقصان و ضعف می کند، اندیشمندان غربی تصمیم گرفته اند تا نیاز به معنویت را به شکلی بر طرف کنند. اما تعریفی که امروزه از معنویت در غرب شکل گرفته است،، نه تنها هدف غایی را که همان رسیدن به خداست ندارد، با بهره گیری از عرفان های انحرافی که تناسخ یکی از آن هاست، سعی می کند معنویت دروغین را جایگزین ادیان الهی کند. عرفان های نوظهور غربی همچون بودائیان و مصریان باستان، کمال انسان را در حلول نفس در انسان دیگری می پندارد و گواه آن را سخن بودا می دانند که گفت: «من یک میلیون و هشتاد بار دچار تناسخ شده ام!»
طبق آمار سال ۲۰۱۳، ۲۵ درصد مردم آمریکا به تناسخ ایمان داشته و رفتارهایشان را بر اساس آینده خود انجام می دهند.
پیروان این عرفان ها با توسل به تناسخ، معتقدند اشخاصی که مستعد و باهوش اند، بیش از دیگران مراحل تناسخ را گذرانده اند.
ملاصدرا نیز تکامل انسان را رو به بالا عنوان کرده و در نقد تفکر تناسخ می گوید: «کسی که به جسم انسانی وارد شد، دیگر از این مرحله پایین تر نمی رود و همواره به سمت بالا حرکت می کند.»
بطلان تناسخ
با اینکه تناسخ در میان بسیاری از مردم جهان از مقبولیت برخوردار است، اما هیچ گواهی مبنی بر تناسخ روح وجود ندارد. از طرفی دیگر هر یک از نفس و بدن، در ابتدای خلقتشان جداگانه و مستقل بوده، یکی برای موجودیت نیازی به دیگری ندارد و تنها این دو در این دنیا با یکدیگر در هم آمیخته شده اند.
اگر نفس انسان به سوی پلیدی گرایش پیدا کند، بی شک بر ظاهر و جسمش نیز اثر می گذارد؛ اما سبب تغییر کلی در ماهیت جسم او نخواهد شد. همان گونه که اگر ظاهر انسان به سوی نیکی گرایش پیدا کند، نفس رابطه معلولی با او نداشته و تنها ممکن است اثراتی بر آن بگذارد.
از طرفی اگر تناسخ صحیح باشد و نفس پس از جدایی به بدن دیگری وارد شود؛ بی تردید در مرحله جنینی وارد بدن او شده است. پس در این صورت، بدن در حالت بالقوه بوده و نفس فعلیتی کامل دارد. این در حالی است که نه تنها جمع بالقوه و بالفعل امکان پذیر نخواهد بود، قرارگیری بالفعل در قالب بالقوه نیز ناشدنی است.(۸)
همچنین در میان روایات حدیثی از امام رضا علیه السلام است که می فرمایند :«هر کس قایل به تناسخ باشد، نسبت به خدا کافر شده و بهشت و جهنم را تکذیب نموده است.»
مشائیان نیز در ردّ نظریه باطل تناسخ می گویند: چون رابطه نفس و بدن رابطه قابل و مقبول است، پس با رسیدن بدن به مزاج مناسب و استعداد کامل باید نفسى حادث شده و به آن تعلق گیرد؛ زیرا مشیت الهى بر این است که هر ممکن را به کمال مطلوب خود برساند. حال اگر نفس دیگرى که بر اثر مرگ بدن خود را رها کرده است بخواهد به آن بدن جدید تعلق بگیرد، لازمه اش تعلق دو نفس به یک بدن بوده و این محال است؛ زیرا هر نفسى یگانگى خود را شهود مى کند و نفس دیگرى را که در بدن او تصرف کند، نمى یابد؛ به عبارت دیگر، نتیجه تعلق دو نفس به یک بدن این است که انسان داراى دو شخصیت و دو تعین و دو ذات باشد و آن مستلزم واحد بودن متکثر و متکثر بودن واحد است که عقلاً محال است.(۹)
قرآن و تناسخ
قرآن کریم آیات متعددی را به زندگی پس از مرگ و معاد اختصاص داده است.
· آیه های ۹۹ و ۱۰۰ سوره مومنون که می فرماید: «حَتَّی إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ تا آن گاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد، مىگوید: پروردگارا، مرا بازگردانید، شاید کارهای شایسته ای را که ترک کرده بودم به جای آورم. هرگز، این سخنی است که او می گوید و پشت سرشان تا روز قیامت مانعی است که بازگشت نتوانند.»
· در آیه های ۵۱ تا ۵۳ سوره یس نیز آمده است: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ* قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ* ان کَانَتْ إِلَّا صَیْحَهً وَاحِدَهً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ؛ و در صور دمیده شود، ناگهان آن ها از قبرها، شتابان به سوی پروردگارشان می روند. می گویند ای وای بر ما چه کسی ما را از خوابگاهمان بر انگیخت؟(آری) این همان است که خداوند رحمان وعده داده است و فرستادگان او راست گفتند. صیحه واحدی بیش نیست، ناگهان همگی نزد ما حاضر می شوند.»
از این آیات در می یابیم که عالم برزخ به طور کامل تناسخ را رده کرده و می فرماید مشرکان پس از جدا شدن از بدن شان هیچ گاه به این دنیا باز نخواهند گشت.
پاسخ به شبهات تناسخ باوران
با این حال طرفداران نظریه تناسخ شبهاتی درباره تایید تناسخ از سوی قرآن کریم آمده است که به آن ها خواهیم پرداخت.
برخی از تناسخ باوران آیه ۵۶ سوره دخان را نشانه ای از تایید تناسخ از سوی قرآن کریم می دانند: «لا یَذوقونَ فیهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَهَ الاولى…؛ هرگز مرگی جز همان مرگ اوّل(که در دنیا چشیده اند) نخواهند چشید…» با این حال آن ها به ادامه آیه توجه ای نمی کنند: «…وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحیمِ؛ و(خداوند) آنها را از عذاب جهنم(برای ابد) نگه می دارد.» این آیه و آیات پیش از آن درباره بهشتیان است، بهشتیانی جاودان که مرگ را باری دیگر نخواهند چشید.(۱۰)
تناسخ پرستان معتقدند که خداوند ذریه آدم را به شکل ذراتی کوچک از صلب حضرت آدم بیرون آورده و آن ها را فهیم و عاقل کرده است و خداوند در حضور حضرت آدم علیه السلام از آن ها اقرار گرفته که او پروردگار آن هاست.
این شبهه بی اساس به این دلیل شکل می گیرد که به شکل صحیح به آیات قرآن توجه نشده است. قرآن نمی فرماید «من آدم من ظهره و ذریته».(۱۱)
مفاد آیه ۳۸ انعام نیز این است که حیوانات و پرندگان همانند شما امت هایی هستند. «و ما مِن دابَّهٍ فِى الاَرضِ ولا طـئِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمثالُکُم». تناسخ باوران می گویند که این آیه مشخص می کند که حیوانات و پرندگان از امت انسان ها هستند. در حالی که عقل سلیم چنین سخنی را نپذیرفته و رد می کند.(۱۲)
آیه «واللّهُ اَرکَسَهُم بِما کَسَبوا»(۱۳) «اِرْکاس» به معناى وارونه کردن است. قائلان به تناسخ در تفسیر این آیه گفته اند: حیوان دو قسم است: الف. مستوى القامه [و برپا]، مانند انسان؛ ب. منحنى [و وارونه]، مانند چارپایان و درندگان. روح شقاوتمندان هنگام مرگ به حیوان منحنى [وارونه] و روح سعادتمندان به حیوان مستوى القامه [برپا] انتقال مى یابد. چنان که از آیه «اَفَمَن یَمشى مُکِبـًّا عَلى وجهِهِ اَهدى اَمَّن یَمشى سَویـًّا عَلى صِراطٍ مُستَقیم» برمى آید.(۱۴) از این استدلال پاسخ داده شده که «ارکاس» به قرینه «اَتُریدُونَ…» به معناى وارونه شدن ادراک کفار براى هدایت یافتن است و با توجه به جمله «بِما کَفَروا» در آیه بعد، مراد از «اِرکاس» گرایش آنان به کفر است. آیه ۲۲ سوره ملک نیز ضرب المثلى براى انسان هاى کافر و مؤمن است و عبارت «مُکِبـًّا عَلى وجهِه»(پى در پى به رو افتاده)، اشاره به لغزنده بودن راه کفر است.(۱۵)
آیه «عَلى اَن نُبَدِّلَ اَمثــلَکُم و نُنشِئَکُم فى ما لاتَعلَمون».(۱۶) وجه استدلال به این آیه که مى فرماید: «اگر بخواهیم، شما را فانى کرده، خلقى دیگر مانند شما مى آفرینیم و شما را در صورتى که اکنون از آن بى خبرید ایجاد مى کنیم» آن است که صورت مذکور، بدن دیگرى است که روح پس از مفارقت از بدن نخست در آن دمیده مى شود. پاسخ این است که اولاً جمله «عَلى اَن نُبَدِّل» به تقدیر مرگ در آیه پیش مربوط است: «نَحنُ قَدَّرنا بَینَکُمُ المَوتَ و…»(۱۷)؛ یعنى ما به این منظور که امثال شما(نسل هاى بعد) را جایگزینتان گردانیم مرگ را تقدیر کردیم. ثانیا «امثال» جمع مِثل است و دو چیز در صورتى مثل هم هستند که در نوع، مشترک و در شخص متمایز باشند. ثالثا جمله «و نُنشِئَکُم فى ما لا تَعلَمون» صریح در نشئه دیگر است که انسان در آن دوباره زنده مى شود. (۱۸)
آیه «فى اَىِّ صورَهٍ ما شاءَ رَکَّبَک»(۱۹) استدلال کنندگان به این آیه، مراد از صورت در آن بدن هاى متوالى را اعم از انسان و حیوان دانسته اند، در حالى که مراد از صورت هاى مختلف، صورت هاى گوناگون افراد مختلف انسان است که خداوند حکیم هریک را به صورتى خاص تصویر مى کند، نه صورت یک شخص در بدن هاى مختلف.
آیه «و لایَدخُلونَ الجَنَّهَ حَتّى یَلِجَ الجَمَلُ فى سَمِّ الخیاط»(۲۰). به این آیه چنین استدلال کرده اند که شتر و مانند آن بدون آن که از حجمشان کاسته شود، نمى توانند از سوراخ سوزن بگذرند، پس مراد این است که روح انسان باید آن قدر از بدنى به بدن دیگر انتقال یابد تا در صورت حشرات ریز از سوراخ سوزن بگذرد و وارد بهشت شود. روشن است که آیه ضرب المثلى براى ارائه محال بودن ورود تکذیب کنندگان آیات الهى و مستکبران به بهشت است. (۲۱)
آیه «قُل کونوا حِجارَهً اَو حَدیدا * اَو خَلقـًا مِمّا یَکبُرُ فى صُدورِکُم فَسَیَقولونَ مَن یُعیدُنا».(۲۲) در استدلال به این آیه گفته اند: ارواح انسان ها به جمادات، مانند سنگ و آهن نیز منتقل مى شوند. جواب این است که آیه درصدد اثبات امکان معاد است و مى فرماید: خداوندى که شما را آفرید، مى تواند شما را دوباره زنده گرداند؛ حتى تبدیل شدن مردگان به سخت ترین اجسام و ماده بسیار دور از حیات مانع رستاخیز و حیات دوباره آنان نیست.
براى اثبات تناسخ به آیات دیگرى نیز استدلال شده است؛ مانند:
آیه «کُلَّما نَضِجَت جُلودُهُم بَدَّلنـهُم جُلودًا غَیرَها لِیَذوقوا العَذاب»(۲۳)، با این استدلال که مراد از «جُلودُهُم» ابدان گذشته و مقصود از «جُلودًا غَیرَها» بدن هاى جدید است، در حالى که در آیه سخن از جایگزینى پوست هاى تازه به جاى پوست هاى بریان شده در جهنم براى چشیدن عذاب است.
«کُلَّما اَرادوا اَن یَخرُجوا مِنها اُعیدوا فیها»(۲۴) که در تفسیر آن گفته اند: هر گاه نفوس انسانى بخواهند از بدن هاى حیوانى بیرون روند بدان بازگردانده مى شوند، در حالى که آیه ناظر به حال فاسقان در دوزخ و کنایه از خلود آنان در آتش است.
آیه «جَعَلَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزوجـًا و مِنَ الاَنعـمِ اَزوجـًا یَذرَؤُکُم فیه»(۲۵)، با این برداشت که خداوند از چارپایان جفت هایى براى ما متولد مى سازد، در حالى که بر اساس آیه، خداوند براى انسان ها و همچنین چارپایان، ازواجى را براى تداوم نسل آن ها آفریده است.(۲۶)
در مجموع، تناسخ نیز همچون دیگر عناصر بت پرستی که تلاش می کند ارکان اصلی جهان که عبارتند از توحید، نبوت و معاد را نادیده بگیرند، همه تلاش خود را می کند تا سرشت پاک انسان را که در پی معبود خود است را به هر طریقی و با هر رنگی به بیراهه بکشاند. شیطان، گاهی به شکل بت در می آید تا توحید را محو کند، گاه به شکل پیامبران دروغین برای نابودی نبوت و گاه تناسخ را به جای معاد سخن روز گمراهان به ظاهر اندیشمند می کند.